English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2135 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She loves him in spite lf sll his faults . U با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i am & out U پنج لیره اشتباه حساب کردم
What have I done to offend you? U من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
I was keeping my fingers crossed . U خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
her U اورا
they proclaimed him sovereign U جلوس اورا
he was sent to england U اورا فرستادندبانگلستان
they intended to kill him U میخواستند اورا بکشند
i had a great wish to see him U داشتم که اورا به بینم
out with him U اورا بیرون کنید
they intended to kill him U قصدکشتن اورا داشتند
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
he was ordained priest U اورا بسمت کشیش گماشتند
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
the instant i saw him U بمحض اینکه اورا دیدم
I wish I could meet ( see ) her . U کاش می توانستم اورا ببینم
Such extravagances ruined him. U این ولخرجی ها اورا زمین زد
We havent seen him for ages. U سالهاست اورا ندیده ایم
He was not admitted to the university. U اورا به دانشگاه راه ندادند
They gave him a sound thrashing . U اورا کتک مفصلی زدند
They consider him as an outsider . U اورا غریبه بحساب می آورند
He is called by this name. U اورا به این رسم می خوانند
I sent him on an errand. U اورا دنبال یک کاری فرستادم
His path was strewn with flowers . U مقدم اورا گلباران کردند
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . U اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
the police are on his track U مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
Providence watches over him. U از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
they a his death to poison U مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
diver's mate U یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
The bandits stripped him of all his belongines . U دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
the churach built him up U کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
To squash someone . U تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter U اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom U کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
account U حساب صورت حساب
It slipped my mind. U آن را فراموش کردم.
i asked him a question U پرسشی از او کردم
the trusty is that i forgot it U فراموش کردم
eureka U >من کشف کردم <
I am late. U من دیر کردم.
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
I am freezing ( to death) . U از سرمایخ کردم
i hid my self U را پنهان کردم
iwas late U دیر کردم
i knocked at the door U دق الباب کردم
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . U هر چه سعی کردم نشد
I invited her to lunch . I stood her a lunch . U ناهار مهمانش کردم
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i made him go U او را وادار کردم برود
i made him go U او راوادار به رفتن کردم
i am through with my work U ازکارفراغت پیدا کردم
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
i did that of my own free will U این کار را کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
i managed to do it U ان کار را درست کردم
i forgot all about it U به کلی فراموش کردم
antigone U دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
i stated the facts U چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
the trusty is that i forgot it U حقیقا امراینست که فراموش کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her . U من را بگه که حرفهایش را باور کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
I stayed up reading until midnight. U تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
I thought so. U منم همینطور فکر کردم.
i repaid his kindress in kind U مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
i provided for his safety U وسائل سلامت او را فراهم کردم
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I sent him packing. U دست به سرش کردم. [اصطلاح]
If I find the time . U اگر وقت کنم ( کردم )
i saw him off the premises U کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i gave up the idea U ازان خیال صرف نظر کردم
i did it for show U برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i did it only for your sake U تنها به خاطرشما این کار را کردم
i waved him nearer U با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I had a hell of a time to fix the engine. U پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I found a hair in the soup . U توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
I expended all my capital on equipment. U تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I played every trick in the book . U هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
Did I say anything different? U مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I stamped on the spider . U عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I stand corrected. U من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
i owe for all my books U پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I shared out the money among four persons. U پول را بین چهار نفر قسمت کردم
retaining fee U وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
The news shocked me. U این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. U د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have thought long and hard about it. U خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
i thanked him for his trouble U برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
they rejected his proposition U پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
unfriended U بی دوست
allying U دوست
ally U دوست
schoolmate U دوست
buddies U دوست
bozo U دوست
dienophile U دی ان دوست
friends U دوست
chum U دوست
friend U دوست
leal U دوست
chums U دوست
amicable U دوست
heart to heart U دوست
heart-to-heart U دوست
heart-to-hearts U دوست
formalist U دوست
hydrophilic compound U اب دوست
schoolmates U دوست
friendless U بی دوست
hydrophilic U اب دوست
buddy U دوست
philoginous U زن دوست
philogynist U زن دوست
i thought of you U جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
his friend's murder U قتل دوست او
hydrophilic U ترکیب اب دوست
acidophile U اسید دوست
affect U دوست داشتن
affects U دوست داشتن
friendly state U کشور دوست
gregarious U گروده دوست
anglophile U انگلیسی دوست
cater cousin U دوست صمیمی
amativeness U دوست داشتن
francophile U فرانسه دوست
crony U دوست صمیمی
hail fellow U دوست صمیمی
hand in glove U دوست یک دل ویکزبان
hand in glove U دوست همراز
chessist U شطرنج دوست
germanophil U المان دوست
gallophile U فرانسه دوست
likes U دوست داشتن
halophilous U نمک دوست
acidophile U ترشی دوست
cronies U دوست صمیمی
hand and glove U دوست همراز
dislikable U دوست نداشتنی
dislikeable U دوست نداشتنی
sporting U بازی دوست
humnanist U همنوع دوست
bibliophil U کتاب دوست
hydrophile U اب دوست علاقمند به اب
electrophile U الکترون دوست
hydrophilic U اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic compound U ترکیب اب دوست
like U دوست داشتن
humansit U انسان دوست
Recent search history Forum search
1دریافت کردم
1friend
1 want to have chat on video cam? i have a girlfriend, can she join us?
1one week they love you next week they hate you both weeks i got paid
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
3in rell with god
2مفعول
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com